نتایج جستجو برای عبارت :

از دل نرود هر آن‌که از دیده برفت

از دل نرود هر آن‌که از دیده برفت / مانده به دلم همچو ایمیلان درفت
CC شدم و به سمت دیگر رفتی / غافل شده‌بودم ز حقوقی نفتی
گشتی به سرم نقطه‌ی مرجع زان رو / دیگر نرود ز سر به دل یک مهرو
گاهی ز رقیب در خیالم نالم / گاهی زخیال فارغ از احوالم
از دل برود هر آن که از دیده برفت / لکن چه کنم خیالش از دیده نرفت
لابد که پرستیژ ندارد سحرت / سحر از سر من نشد ز شب تا سحرت
حتی نروی ز دیده‌ام تا بروی / از دل که عجیب سمت او می‌گروی
خامش شو غریب بن‌دهاتی ور نه / شد آب رخت
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی ل
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت 
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت                                                     روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفتگویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود                                                بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفتبس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم                                                وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفتعشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد              
در دلم افروخته سوزی که به محشر نرود درد کمی نیست در آن خیر که بی شر نرود یک نفر از من همه دنبال تو بی من برود یاد نداری ز من و یاد تو از سر نرود آنکه توانست بگوید خبرش نیست ز درد بی سر سرمست که واعظ سر منبر نرود آدم اول به طمع چون بدر آمد ز بهشت روی زمین رحم برادر به برادر نرود هر مژه ام مثل درخت لب جو گشته از اشک خشک شود چشمه بیا صحنه مکرر نرود جان دلم این همه ای در من و من ندارمت در دل و جان هستی و جایت کس دیگر نرود از همه عالم شدم
گسترش ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت+عکس پروفایل

 سایت تفریحی » کد تولز ابزار وبلاگ » سایت سرگرمی
در این پست از سایت کد تولز انشا ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت و گسترش از دل برود هر آنکه از دیده برفت,  داستان و مفهوم یا ریشه ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت به طور مفصل همرا با بازنویسی به صورت جامع مطالعه می کنیم.
سوالات و موارد بررسی شده شامل موضوعات:
گسترش از دل برود هر آنکه از دیده برفت
معنی شعر از دل برود
دیده مکر آدمی را تا عدم شیطان گریخت،
در نبرد خودستایی ننگ از میدان گریخت.
تاب و تب از من برفت و هم طبیب از من گریخت،
درد آمد یک زمان و از تنم درمان گریخت.
کم شود روزی ز عمرم، کم نگردد غصه ام،
سنٌ من بالا برفت و عمر من پایان گریخت.
بخت بگریزد ز ما و صبر بگریزد ز دل،
اشک حسرت با الم از دیده گریان گریخت.
گر شود عریان درختی، سایه بگریزد ز او،
گه حیا هم از خجالت از تن عریان گریخت.
تا به کی جان را نگه داریم در زندان تن،
جان که یک آزاده بود، آخر از این زندان
خر برفت و خر برفت و خر برفت
یا
دست افشانی ما در جشن رفتن اداره کل هفتاد ساله راه و ترابری از شاهرود
قدیم تر ها که ماشین و قطار و طیاره نبود؛ قاعدتا، "اداره کل راه و ترابری" و "فرودگاه بین المللی" هم همینطور؛ مردم با خر و اسب و قاطر و شتر رفت و آمد می کردند. در این میان "خر" وسیله نقلیه مناسبی برای مسافت های کوتاه بود. یعنی حکم "پراید" امروز خودمان را داشت. به همین علت روستاییان برای رفت و آمد به شهر و بازار از "خر" استفاده می کردند. شتر و اسب هم در مسیر
در دومین جلسه این دوره که جهت آشنایی اعضا کودک با یکی ازمیراث ارزشمند شعر و ادب پارسی برگزار می گردد، دو داستان موسی و شبان و خر برفت و خر برفت، از سری کتابهای داستان های زیبای مولوی توسط اعضاء جمع خوانی گردید. این اثر اقتباسی است از کتاب مثنوی معنوی که توسط آقای پرویز امینی به نگارش درآمده است و تصویرگر آن فرهاد جمشیدی می باشد.
مجموعه پایتخت ، به هنجار شکنی خود در حوزه اجتماع،اخلاق و حتی مذهب ادامه می دهد.و تا کنون هیچ اعتراضی از متولیان مذهبی ، و اخلاقی شنیده نشده است ، شاید به این خاطر که در شرایط فعلی کرونایی مردم نیاز به خنده دارند!!و اگر چنین باشد که واویلاست!
دروغگویی های پی در پی به یکدیگر ، تمسخر واجبات دینی ، استهزاء گویش مازندارنی ، عادی جلوه دادن منکرات اخلاقی، دختر بازی و اخاذی یک فرد بی ادب که مدافع حرم بوده است،خلف وعده وبی توجهی به حق الناس ، فحاشی به ی
زهرای بابا سلام
امشب شب چله بود و چه شبی شد امشب!
مثل همه مناسبتها دوست نداشتیم جایی باشیم اما انگار برایمان چیده شده بود که باشیم. خبر تعطیلی آلودگی هوا سبب شد  شبانه قصد سفر کنیم. امروز هم بیاییم و دیداری کنیم و فاتحه ای و دعایی.
 
امشب آقاجانت خوشحال بود که فرزندان و نوه هایش پیرامونش بودند. همه قسم تدارک دیده بود و همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. وقت فال حافظ شد و به ترتیب بزرگی  هر کس فاتحه ای می خواند و نیتی می کرد. کلی اسباب شادی شده بود
وقتی معرفی مولانا حرام می شود.                                                
 
چند سال پیش در یکی از مراکز آموزشی ، در کلاس فارسی عمومی ، بحث مولانا و مثنوی مطرح شد.
سوال کردم:
چند نفر مثنوی را مطالعه و با مولوی آشنایی دارند؟
آشنایی در حد کلاس های دبیرستانی بود.
دوباره سوال کردم ، چند نفر کتاب مثنوی را دیده اند؟
فقط یک نفر پاسخ داد : در کتابخانه این کتاب را دیده است ؛ اما مطالعه نکرده است.
بحث به شمس تبریزی کشیده شد  و دوباره سوال کردم: کسی با شمس تبریز
امّا اصل بت پرستیدن میان خلق آن بود که به
روزگار آدم علیه‌السلام فرزندان وی همه مسلمان بودند مگر فرزندان قابیل که کافر
بودند. مسلمانان ایشان را مهجور داشتندی و ایشان را فراپیش پدر نگذاشتید تا آدم را
وفات آمد. فرزندان قابیل خواستند که فرا کالبد آدم آیند، مسلمانان نگذاشتند. ابلیس
ایشان را صورتی کرد مانند آدم و در میان ایشان بنهاد و ایشان آن را بپرستیدن گرفتند
تا به روزگار ادریس علیه السلام. چون ادریس برفت شاگرد وی که خلیفت وی بود، صورت
کرد ما
یادمان باشد در بطن زندگی دنیایی ، در روزمرگی هایمان ، در لابه لای غیبت و تهمت و قضاوت نا به جا ، در بی عدالتی ، در تجملات ،  در زیر پا گذاشتن حقوق دیگران ، در بی توجهی به حق الله ، در ظلمتُ نفسی های بی شمار  گم نشویم و خودمان را گم نکنیم..... 
 یادمان باشد اگر امروز دستی را گرفتیم ، فردا خدا دستمان را می گیرد که یدالله فوق أیدیهم ....
یادمان باشد  که یادمان نرود همسایه ، که یادمان نرود پدر و مادر  که یادمان نرود چگونه  واقعی عاشق بودن و عاشقی کردن ...
اصلا گور پدر هر چه خیر و مصلحت و آینده است!
وقتی دو نفر میخواهند به هم برسند، بگذار برسند!
تهش این است که میفهمند نمیشود و جدا میشوند دیگر. غیر از این است؟
به ما چه که انتهای این راه بن‌بست است!
به ما چه که آن دو از زمین تا آسمان فرق دارند!
تا بوده همین بوده! آدمی تا خودش تجربه نکند، درس نمیگیرد.
وقتی با گذشت چند سال و با وجود ازدواج، هنوز بگویند: «نگذاشتند که ما به هم برسیم»
وقتی هر چه بگویی و دلیل بیاوری به خرجشان نرود که نرود؛
بگذار به سنگ بخورد
کانال ما در سروش دنبال کنید گاهگاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم انکه با خود دل من برد هنوز یاد کند از دل بیچاره ی من؟گفته بودند که از دل برود انکه از دیده برفت رفتی و یادت هست که چه کردی بامن؟سالهاست که از دیده ی من رفتی حیفدلم از مهر تو اکنده اس هنوز.....و خدا میداند که تو یادت با کیستدلم ارام بگیرانکه جانت را سوختحال عشقش دگریست........ارسالی #نفس
متن تبریک و اس ام اس عید فطر 98
 
 
رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود
سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود
کاشکی پر شده باشد دلم از نور سحر
همره روزه و افطار، ثــوابـــش نرود
 
_________________________
 
با خوردن اگر حال تو جا می آید

خوش باش که ایام صفا می آید
آماده به حمله باش در این شب عید
وقتی که صدای ربنا می آید
 
_________________________
 
خداحافظ ای محفل وصف یار
خداحافظ ای ماه پروردگار
خداحافظ ای سر به سر شور و شوق
خداحافظ ای لحظه های وصال
 
عید فطر مبارک
 

ادامه مطلب
بگرفته عشق، ما را؛ ملک وجود و آنگه؛
عقل آمده که :ما نیز هستیم کدخدائی!
....
از دور دیدمش خِردم گفت :دور از او
دیوانه میکند خِرد دوربین مرا‌.‌‌‌..
....
اگر هلاک خودم آرزوست ...منع نکن
مرا که عمر چنین در ملال میگذرد
‌‌‌‌‌....
برفت دوش خیالش ز چشم من ،چه کند؟
مقام بر لب دریا نمیتواند کرد‌‌‌‌...
....
تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان
سلطان نگر!که مایه مشتی گدا ببرد!
....
هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال
درد سهلست گر امید دوائی باشد
 
+همه ابیات از عبید زا
غزلیات حافظغزل شماره ۳۶۷فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیمکه حرام است می آن جا که نه یار است ندیمچاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنمروح را صحبت ناجنس عذابیست الیمتا مگر جرعه فشاند لب جانان بر منسال‌ها شد که منم بر در میخانه مقیممگرش خدمت دیرین من از یاد برفتای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیمبعد صد سال اگر بر سر خاکم گذریسر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیمدلبر از ما به صد امید ستد اول دلظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریمغنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباشکز د
وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ای
یار با ما بی​وفایی می​کند/   بی​گناه از من جدایی می​کند
شمع جانم را بکشت آن بی​وفا /جای دیگر روشنایی می​کند
شاید خداحافظی با صمیمی ترین دوستت که مثل دو تا خواهر با هم بودی سخت باشه. دوستی که از همه چیز زندگیت خبر داره و تو اونو مثل خواهرت دوست داری. 
ولی بدتر از اون خداحافظی اینه که ببینی بعد دوری زیاد از هم، بعد اون همه مهر و محبتی که بینتون بوده، اون تو رو کنار میذاره و دیگه سراغی ازت نمیگیره و تو رو بلاک میکنه و به همین راحتی  تو رو فراموش
در ایامی نه چندان پیش از این تر        سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از یکی دیگر بزرگتر            یکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون         به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک          دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد      حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد       نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر          به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
بسم الله الرحمن الرحیم
 
جوانی برسید به درویشی و گفت
ای بدبخت روزگار بر تو خفت
همه وقت در مسجد زار می زدی
به تکه نان خشکی گاز می زدی
به جرعه آبی راضی بوده ای
به زیر فقر قناعت کرده ای
مگر نمی دانی جوهر مرد کار است
مرد بی جوهر پست تر از حیوان است
برای چه هی ناله می کنی
شب تا صبح عبادت می کنی ؟
صوفی گفت بدبخت روزگار بر تو خفت
صبح تا غروب مدام کار می کنی
برای مال دنیا زجر می کشی
برای این دنیای فانی زحمت می کشی
شب تا صبح هم که خوابی
مثل مرده ای می مانی
تو
شاید به تو حسی دارم و بی رحمانه در حال انکار آنم
شاید علاقه ای به من داری و هزار و یک اما و اگر در ذهنت می چرخد
شاید هیچ کدام از ما این حس غریب اما آشنا را جدی نگیریم
یا شاید در حال حاضر همین احساسات، بازی و واکنش هورمون هاست
اما اگر روزی رسید و دستانت در دستانم بود، اگر روزی نوشته هایم را میخواندی، اگر روزی فرا میرسید که کنارم قدم برمیداشتی دوست دارم برایت تعریف کنم:
"امروز بعد دیدنِ دوباره ات پس از روزهایی که برای من بمثل سالها گذشت، دوباره دل
عضوی از ملّتی عزادارم
اشکبار عزای سردارم
خشمگین از ترامپ پست و حقیر
از ترور تا همیشه بیزارم
داغ سنگین درون دل دارم
آتش انتقام از اشرارم
نرود گفته های او از یاد
خاطراتش کند سبکبارم
خوش بحالش که حق نگاهش کرد
محو‌ اخلاص و عشق و کردارم
خون او را خدا سند فرمود
رهبرم هست عشق و دلدارم .
.
ببینید تو رو خدا، با چه مشقاتی مطالعه می‌کنم!

به یاد آن سال‌های دور برق رفته! چقدر امروز یاد گذشته‌ها زنده میشه!

+ فلاش گوشی رو روشن کردم تا بتونم شمع روشن کنم. کبریت زدم خاموش شد، ناخودآگاه آوردمش نزدیک گوشی که با نور فلاش روشنش کنم که نچ‌نچ مهندس رو در پی داشت :|
قصۀ هجرت رسول صلی الله
امّ مَعبد زن بود در میان بیابان، او را پسری بود نام او مَعبد. رسول او را پرسید که در میان بیابان چه می‌کنی؟ گفت: «مرا شوهریست رمه‌دار. رمه را دور ببرده‌ است و من با پسر افگار اینجا بمانده‌ام که شل است و مُقعَد برجای بمانده.» رسول گفت ترا هیچ چیزی هست؟ گفت: «مرا این بزی پیرست و لاغر نمی‌تواند رفت با رمه اینجا بمانده.» رسول مر ابوبکر را گفت رضی الله عنه که آن بز را به من آر، بیاورد. رسول دست به پشت او فرو آورد، آن بز شیر آور
 امام صادق ع فرمود مردی از اصحاب پیمغمبرص  حال زندگیش سخت شد همسرش گفت کاش خدمت پیمغمبر ص میرفتی وازاوچیزی میخواستی مرد خدمت پیغمبر ص امد وچون حضرت اورا دید فرمود هرکه از سوال کند باو عطا کنیم وهر که  بی نیازی جوید خدایش بی نیاز کند تا سه بارانمرد
چنین کرد  سپس برفت وکلنگی عاریه کرد و بجانب کو هستان شده بالای کوه رفت وقدری هیزم. برید وبیاوردو به نیم چارک ارد فروخت وانرا بخانه برد وبخوردفردا هم رفت  و هیزم بیشتری اورد. و فروخت و همواره کار می
حسی شبیه وقت‌هایی در من است که از سفر داری برمی‌گردی، لزوما به تو خوش هم نگذشته، اما دل هم نمی‌کنی. نمی‌خواهی تمام شود. شاید همراه است با ملامت کیف نکرده یا نگرانی کیف‌هایی که بعدا نخواهی کرد یا اینکه، نگرانی از چیزی که اصلا نمی‌شناسیش. چه جوری است؟ کی می‌آید؟ کی می‌رود؟ کجا می‌رود؟ یک جایی نرود که شستمان خبردار شود این همه مدت عبث بوده‌یم؟ و این دو تای آخری، سخت‌تر و مهم‌تر است.
به نام خدانباید بگوییم! نباید بنویسیم! که مبادا حال بد منتقل کنیم! که مبادا حال همدیگر را بد کنیم! پس به چه دردی می‌خوریم؟ اینجا به چه دردی می‌خورد؟تا چند وقت پیش‌حالم بد می‌شد از این که از صبح تا شب گوشم پر می‌شود از اخبار و صدای گویندگان مختلف اخبار! حالم بد می‌شد از چیزهایی که می‌شنیدم و می‌دیدم! اما حالا که هستم، می‌بینم و می‌شنوم؛ فقط دعا می‌کنم هرگز یادم نرود تمام آن چه که شنیدم و دیدم! صداها و حرف‌ها و تصویرها یادم نرود. یادم نرود
چند روز بود دوباره مانیتور لپتاپم خراب شده بود، امروز بردمش تعمیر و باز رفتم مرکز تبادل کتاب، دامن از دست برفت و اینا رو خریدم :دیچند وقت پیش در‌به‌در دنبال یه جمله، بیت و ... بودم که بنویسم اول یه کتاب و پیدا نشد. امروز پیدا کردم ولی دیگه دیر شده، ایشالا کتاب بعدی :دی نکته آخر اینکه فریدون دختری به اسم بهار داره و شعر فریدون پر از بهارهمن با خیال خویش،با خوابهای رنگین،با خنده‌هایِ دخترِ دردانه‌ام «بهار»با آنچه شاعران به بهاران سروده‌اند؛
فتی و دل ربودی یک شھر مبتلا را/تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما رابازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند/چون ناخن عروسان از ھجر تو نگارا!ای اھل شھر ازین پس من ترک خانه گفتم/کز نالهھای زارم زحمت بود شما رااز عشق خوب رویان من دست شسته بودم/پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا رااز نیکوان عالم کس نیست ھمسر تو/بر انبیای دیگر فضل است مصطفا رادر دور خوبی تو بیقیمتند خوبان/گل در رسید و لابد رونق بشد گیا راای مدعی که کردی فرھاد را ملامت/باری ببین و تن زن شیرین خوش لق
چه فرقی می‌کند....؟
صدای چکه کردن قطرات آب در سینک ظرفشویی یا صدای بارانِ پاییزی؟
وقتی معشوقه‌ای نباشد...
برای همراهیِ خیس انگیز این هوای دلبرانه...!
که پایش را بکوبد بر چاله هایی که پر آب شده اند
و تمام تن‌ات را خیسِ باران کند
کاملا که خیس شدی...
وقت بازگشت به خانه است
وقتِ تانگو رقصیدن
با موزیکِ نفس های پی در پی...
در اتاقِ تاریکی که پرده‌هایش کشیده شده
و بویِ عود بندِ افکارت را شٌل کرده!
ادغامِ خیسیِ عرقِ داغِ تَن با آبِ سردِ چاله هایِ خیابان!
چ
معشوق بودن به این سادگی ها هم نیست.
کمی جسارت میخواهد.
بی رحمی میخواهد.
حوصله هم یادمان نرود،همان نمک است برای غذا
کمی ناز و کرشمه میخواهد
هزار نکته ی باریکتر از مو میخواهد
به همین سادگی ها که نیست
از همه مهمتر یک یار موافق میخواهد...
ظرفها رو میشورم که فردایی که فقط و فقط مال خودم است وقتم بابتش نرود و صد البته خانه مرتب سرحالترم کند. نورها رو کم میکنم شجریان میگذارم. بوی کباب تابه ای ساعت ۱۲ شب میچسبد.
قرار است فردا و پس فردا بابت استعلاجی بمانم منزل و بچسبانمش به جمعه. خوب است با حال نزارم عاشق حال فردایم هستم.
بسم الله الرحمن الرحیمماه رجب ماه خداست، بنده رابطه اش را با خدا اصلاح مىکند،ماه شعبان ماه رسول خداست، رابطه با پیامبر و امامان علیهم السلام اصلاح مىگردد،ماه رمضان ماه مسلمین است، رابطه با آنان اصلاح مىگردد .صلوات یادتان نرود
در نیمه نخست سال جاری زمزمه هایی مبنی بر کاهش سقف ۱۱۰ سکه مهریه برای جلب به گوش می رسید که این تعداد به ۵۵ کاهش یابد. ولی تاکنون هیچ گونه تصویبی در مجلس دو این خصوص نبوده است. بنابراین قانون جدید مهریه در سال ۹۷ وجود نداشته است و همان رویه سابق از سال ۹۱ پابرجاست. و آنچه گفته می شود حکم جلب مهریه برداشته شد، اشتباه است . نپرداختن اقساط مهریه تا ۱۱۰که یا معادل ریالی آن مشمول حکم جلب خواهد بود. بهتر است مطلب – اعسار از پرداخت مهریه – را به دقت م
انجمن رهپویان هدایت:ا ز دل نرود اگر چه
از دیده برفت


 

 حضرت علی (ع) لباس خود را وصله می زد و جامه وصله دار می پوشید و می
فرمود:«یخشع له القلب و تذل به النفس و یقتدی به المؤمنون:
(جامه کهنه قلب را خاشع کند و
نفس را خوار میکند و مؤمنان بدان اقتدا کنند.

امام خمینی (ره) نیز با
شناخت جامع و کامل راه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در مبحث ساده زیستی هم
به مانند اولیاء خداوند عمل نموده و زندگی بسیار ساده و بدور از تجمل را چه در
دوران تبعید و چه در دور
دنیا که گذر کنند همه بر پشتت # رفتند و روند کسان ز کوه و دشتت
آن خاله ، عمو و یا که حتی مادر # ترکت بنموده رفته اند از مشتت
ای آنکه همه عمر طلب کار بُدی # ترسان همه از روی عبوس و زشتت
اکنون بنگر که خود بدهکار شدی # آگه شده ای ز کرده ها و کشتت ؟
پیری و هنوز غرق عیاشی شب # چیزی نبُود تو را فقط انگشتت
هوشیار که بعد رفتنت سوی فنا # انگشت نهد کسی به خاک و خشتت
گرجی نرود میخ بر این سنگ مکوب # هرچند گرو بمانده هفت از هشتت
من خودم حجاب رو دوست دارم. همین‌طور، اگه بخوام ازدواج کنم، دختر باحجاب رو واقعاً بیشتر می‌پسندم.اما،نمی‌فهمم این همه سخت‌گیری حکومت روی حجاب واسه چیه. چرا مثلاً دختری که داور شطرنجه و خارج از کشور عکسای بی‌حجابش منتشر شده، باید بترسه بیاد ایران، در حالی که ملت توی خیابونای تهران به معنای واقعی کلمه بی‌حجابن؟ چرا نمی‌تونیم قبول کنیم که خیلی چیزا دیگه مثل قبل نیست؟ چرا همیشه سعی می‌کنیم پوسته‌ی یه چیزی رو نگه داریم، در حالی که می‌دون
همیشه فکر میکردم انتخابات پرشور فقط ریاست جمهوریستولی این انتخابات رسما همه معادلات ذهنیم را بهم زد...از تمام هیاهوی قبلش، خود روزش و بعدش‌...ما حافظه تازیخیمان ضعیف است ولی کاش هیچ کدام از درس‌های این انتخابات را یادمان نرود...کاش مثل صدا و سیما که یکهو یادش می‌آید ماه رمصانی هست، با انتخابات به صورت پدیده ناگهانی برخورد نکنیم...کاش فرزندانمان، انقدر قوی باشند که با هیال راحت مملکت را دستشان بسپاریم...
یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی 
زیر لب از آن کینه ی دیرینه چه گفتی؟
این دست وفا بود نه دست طلب از دوست
اما تو به این دست پر از پینه چه گفتی؟
دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست 
ای آه جگر سوز ! به آیینه چه گفتی؟
از بوسه ی گلگون تو خون می چکد ای تیر 
جان و جگرم سوخت به این سینه چه گفتی؟
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
#فاضل_نظری
 
 علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت   حضرت بوالحسن  امام هادی ع بمن نوشت ای محمد  کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد  وتمام داراییم را توقیف کرد  8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن  رسید که ای  مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن  چنین مینویسد این موضوع شگفت ا
می گویند
خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد ،
تا بدانی که نمی شود به عبادتت ،
به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی!
 
خدا هیچ تعهدی برای آنکه
تو همانی که هستی بمانی ، نداده است
 
شاید به همین دلیل است که
سفارش شده وقتی حال خوبی داری 
و می خواهی دعا کنی ، 
یادت نرود عافیت و عاقبت بخیری بطلبی
 
 پس به خوب بودنت مغرور نشو 
که شیطان روزی مقرّب درگاه الهی بود!
در عصر حاضر 
تمام سرگرمیان این شده 
که ما را مدیریت کنند!
در زمینشان بازی کنیم!
فوتبال
فضای مجازی از جمله
پیام رسان ها
و پیام های غیر سودمند 
و البته شایعه!
اینستاگرام و فالو هایی که 
معلوم نیست در
کجا تاثیر دارند!
دیدن فیلم های بی ارزش 
گوش دادن به 
موزیک های افتضاح
خواندن رمان های بی سر و ته
و...
انواع سرگرمی هایی که واقعا
فقط سر را گرم می کنند و جسم
بی کار می شود!
حیف از این عمر که در راه
دیگران رود
اما 
در راه او که باید
نرود!
راه فراری هست ؟؟؟
غمزه و ناز و ادای تو خوشم می آید،
عفّت و شرم و حیای تو خوشم می آید.
گر دوصد بار مرا طعنه و توهین بکنی،
هم دوصد بار صدای تو خوشم می آید.
پیرو قافیة بیت لب میگونت،
من ردیفم ز قفای تو، خوشم می آید.
چه جفا است بلای غم دیرینة تو،
چه بلا است جفای تو، خوشم می آید.
نرود یاد رخت هیچ گهی از یادم،
دم مرگم ز ادای تو خوشم می آید.
من خوشامد بکنم، لیک نیاید به تو خوش،
خوشی دهر برای تو خوشم می آید
قصه دار ندوه
یک
اهل مکه چون دیدند که عرب در دین محمد همی‌آیند و دین وی هرروز قوی‌تر همی‌گردد گفتند تدبیر کفایت شرّ وی باید کردن پیش از آنکه کار از دست درگذرد. و ایشان را دارِنَدوه‌ای بود تدبیرها و مشورت‌ها آنجا کردندی. قصد آن کردند. در راه که می‌شدند ابلیس ایشان را پیش آمد برهیئت پیری اعوَرِ عصای بدستِ پشت دوتاهِ چیزی سبز در گردن افگنده و تسلیج در دست و لب همی‌جنبانید گفت: «صنادید قریش، کجا همی‌خرامید؟» گفتند: «انجمنی خواهیم کرد در حدیث
قصه دار ندوه
یک
اهل مکه چون دیدند که عرب در دین محمد همی‌آیند و دین وی هرروز قوی‌تر همی‌گردد گفتند تدبیر کفایت شرّ وی باید کردن پیش از آنکه کار از دست درگذرد. و ایشان را دارِنَدوه‌ای بود تدبیرها و مشورت‌ها آنجا کردندی. قصد آن کردند. در راه که می‌شدند ابلیس ایشان را پیش آمد برهیئت پیری اعوَرِ عصای بدستِ پشت دوتاهِ چیزی سبز در گردن افگنده و تسلیج در دست و لب همی‌جنبانید گفت: «صنادید قریش، کجا همی‌خرامید؟» گفتند: «انجمنی خواهیم کرد در حدیث
قرار عاشقانه هایمان
همان
کافه ی دنج ِ قدیمی
کنار ِ فالی که برای چشم هایم
گرفتی و
دست هایی که به دست هایم
فشردی تا
جمعه یادش نرود
قدرت ِ عاشقانه های ته فنجان ما
از
دلتنگی های ِ غروبش بیشتر است
#آزاده_کج_کلاه
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
در ده‌سالگی تصمیم گرفته بودم هیچ‌وقت بزرگ نشوم، کولی باشم و مسلط به جادوی کلمات.
اما بیست‌ویک‌ساله شدم، مدت هاست ساکنم و در حسرت سفر و تنها کمی از دنیای کلمات ‌می‌دانم.
حالا در تولد بیست‌و‌دو سالگی، در این روزهای خاکستری آرزو می‌کنم تا ته‌مانده‌ی کودکانگی روحم از دست نرود و از دنیای آدم‌بزرگ‌ها فاصله بگیرم، جاری‌تر باشم و بیشتر از قبل غرق در کلمات
باشد که این‌بار همانی بشود که می‌خواهم.
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را

به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را

مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
ز خیل خانه برانند بی‌نوایی را

و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود
هزار شکر بگوییم هر جفایی را

همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را

حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
به سر نکوفته باشد در سرایی را

خیال در همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را

سری به صحبت بیچ
 
 
  همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بر دارید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند ، امام را تنها نگذارید و مانند مردم کوفه نباشید که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند و همیشه دعا در حق امام و روحانیت در خط امام یادتان نرود . #شهید_والامقام #محمد_ذبیحی ✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋  
دلم گرفته از اینکه نه اونقدر خوب انتخاب کردم که راحت باشم نه اونقدر خوبم که ناراحت نشم...
زینبم
چه مادرت زنده باشه کنارت چه نباشه، از خانواده ی پدرت فاصله ی منطقی ای بگیر
صله رحم کن
بی حرمتی نکن
احترام به والدین پئرت بگذار
ولی از عمه ها و عمو هات و مادربزرگت فاصله ای بگیر که نتونن زیاد بهت نردیک بشن
من از نزدیکی شون اذیت و آزار دیدم
کسانی که با حرفهای نفاثات فی العقد گونه شون، همسر تحریک پذیرم رو بارها و بارها و بارها تحریک کردن...
 
 
چپ و راست می شمرند تعداد پزشکان و پرستارانی که بر اثر ابتلا به ویروس کرونا فوت می شوند و یک لقب شهید یا شهیده می چسبانند اول اسمشان و همان مردمی که ما باشیم و تا دیروز پزشکان را به علت میزان دستمزدشان به باد ناسزا می گرفتیم.امروز سینه کوبان مظلومیت و فداکاری پزشکانیم
ما ملت باری به هر جهت هستیم. .و ما حواسمان نیست کادر بیمارستان دولتی موظف به حضور در بیمارستان است و بدبختی از آنجا شروع می شود که زیر این اجبار هیچ امنیتی وجود ندارد.هفته ها پ
*سحرنوشت ۶*آسمان بوسه زد به روی دلتربنا آتنا سبوی دلتیاد تو از خیال شهر گذشتمست شد کوچه‌ها به بوی دلتاستخاره زدم به چشمانتتا شوم گرم گفتگوی دلتکنج خانه، دخیل سجاده ستعاشقت غرق جست و جوی دلتاشهد انک خدای منیاشهدُ روی من به سوی دلتتشنگی در دلم زبان واکردروضه ای خواند با گلوی دلتروضه تا سمت علقمه پیچیدمشکی افتاد روبروی دلت با خودش گفت با غم بسیار:نرود کاش آبروی دلت!بغض سنگین توست باران شدمن بمیرم، چه هاست توی دلت!به خودت میدهم قسم شایدبپذیری
سه روزه روی هم رفته ده ساعت خوابیده‌ام. از صبح جمعه تا حالا خشم و بغضم را خورده‌ام. یک سدی نشسته در راه گلوم که مامان معتقد است با مخلوط آب‌جوش و آبلیمو و عسل رفع می‌شود. از دیدن عکس پدری تکه‌تکه شده و تصور لحظه‌ی فهمیدن این خبر توسط فرزندانش دلم گر می‌گیرد. همان‌طور که خبر یخ زدن و کشته شدن پسران کولبر مریوانی را شنیدم و تصور لحظه‌ی فهمیدن این خبر توسط مادر مریضش، قلبم را تکه تکه کرد. اگر، اگر، اگر قهرمان بخواهم. گزینه‌های زیادی هست. لازم
شب ها کسی در گوشم آیه می خواند.
صدایش آرام و ملایم است؛مَنْ احَسَّ مِنْ نَفْسِه جُبْناً فَلا یغُزْ.کسی که خود را ترسو حس می کند، به جنگ نرود.  من یک مادرم و برای خوشبختی دخترم بدون ترس
به جنگ دنیا می روم.
اوّلین کسی که عشق را در من برانگیخته می کند؛
دخترم است. خواه زمین سیاه باشد یا سفید.
خواه تاریک باشد یا روشن.
برای خنده های دخترم جان می دهم. گفته اند اگر دختر داشته باشی،
دنیا و آدم ها و سکون و ظلمات و  عرفیات او را خواهند ترساند. من برای دخترم
گَر به چُوگان کَفَش بخت رساند سَرِ مامی نَهد بر سَر ما دستِ فَلَک افسرِ مادر طواف حرم کعبهٔ کوی تو برفتهمچو مُرغِ کفِ بازیچه طفلان برِ ماگر نداری سَرِ آبادی دل های خرابکو کجا رفت و چه شد رَحم به‌ چشم تر مانالهٔ ما نَبُود از سِتَم بخت٘ نگونروی ما شد سیه از تیرگی اخترِ ماباشد از دوست عجب آنکه کند سِیر جهاننکند میلِ تماشای سرِ بسترِ ماسرِ کاری نَبُود هیچ به اَبنای زمانگر لبالب شود از دختر زَر ساغر ماخشک شد خشک ز بی آبی الطاف بُتاننَخل امّید دل
⚠️شما چگونه شریک جرم یک کلاهبردار می شوید؟! 
در خانه نشسته اید، ناگهان اس ام اس می آید. سه تا یک میلیون تومان به حساب شما واریز می شود، ده دقیقه بعد فردی زنگ می زند: آقا ببخشید من از شهرستان قرار بوده پول واریز کنم به حساب برادرم اشتباهی به حساب شما ریختم، 
ادامه مطلب
به نام خالق بی‌همتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به‌غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صیاد
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طرب‌سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عارفان پی
برای زبان آموزی نشسته بودم پای ویدئویی در یوتیوب، که رسیدم به این جمله:
your brain is very good at throwing away things it doesn't need
این جمله در پاسخ به این پرسش بود که چرا لغاتی را که حفظشان کرده‌ایم سریع از یاد می‌بریم. و این عبارت صحیح از نظر من بسیار جامع‌تر از آن بود که تنها منحصر به مدیریت حافظه باشد.
بعضی از قوانین اگر چه به ظاهر برای توضیح پدیده‌ای خاص در یک رشته بیان می‌شوند اما با صرف نظر از جزئیات و فرمول‌ها، می‌توان به آن‌ها دیدی جهان شمول داشت، یکی از
 
                امیرحسین خالقی 
               
            توصیه مرد بزرگ!
 
دنبال دموکراسی و مشارکت سیاسی و "حکمرانی خوب" هستید، بیش و پیش از هرچیز پی توسعه اقتصادی باشید. توسعه اقتصادی بیش از هر عاملی راه را برای گذار بر دموکراسی باز می کند. بدون توسعه اقتصادی با صرف سیاست ورزی، دموکراسی خواهی جهدی است بی حاصل!
 
Seymour martin lipset    
 
مسئله اصلی توسعه اقتصادی و رشد "طبقه متوسط" است نه دموکراسی خواهی، اما یادمان نرود خود چرخش به سمت توسعه اقتصادی یک ت
عکاس: حمیدرضا محمدزاده (Hamidreza Mohammadzadeh)
خاک به ظاهر سرسبز
سهراب که رندانه برفت،
قایقش را هم برد/
حال، من ماندم و این خاکِ به ظاهر سرسبز/
سبز، رنگِ همه زیبایی هاست؛
نتوان دامن این پاک، نجاست، آلود/
چاره ای اندیشم/
                         قایقی خواهم شد،
                         خواهم افتاد به آب،
                         بازوانم پارو،
                         ناخدایم رود،
دور خواهم شد از این خاک کبود/
می روم تا که به سهراب بپیوندم و بس/
توضیح ریا  بعضی نشاندادن عمل است  بمردم   بمنظور جا طلبی و خود و برای ابنکه جلب نظر انها کند و خود را نزد انهاپرهیز کار  ومتقی جلوه دهد چنانکه در باب نیت مو ضوع سخن بمیان. امد. امام صادق. ع بعبادبن.کثیر بصری در مسجد فرمود وای. بر تو ای عباد از. ریا بپر هیز که هرکه برای غیر خدا کار کند خدا او را بیسی که برایش کار کرده  واگذارد. امام صادق ع. فرمود این امر تشیع و مذهب داری خود را برای خدا قرار دهید  نه. برای مردم زیرا هر چه بمنظورخد ا  باشدبرای خداست
قدم اول کسب آگاهی می باشد؛ یعنی قبل از هر چیز باید فکرهای منفی را شناسایی کنید و تلاش کنید مثبت فکر کنید.
البته یادتان نرود این کار ابتدا خیلی سخت است و نباید ناامید شوید.
ولی وقتی راهش را پیدا کنید، براحتی می‌توانید این کار را انجام دهید.
در نتیجه اگر سال‌هاست با افکار منفی زندگی کرده‌اید، انتظار نداشته باشید طی یک شب از شر آنها رها شوید، زیرا این افکار به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود که باید با شناخت دقیق با آنها روبه‌رو شوید.


ادامه مطلب
 
راستش بین دوست داشتن یا نداشتنت موندم ! یه روزایی که چشم باز می کنم و شعله خوشرنگ و آبی بخاری رو میبینم و ناامیدانه و اخمالو تخت گرم و نرمم رو ترک میکنم و شروع میکنم لایه لایه لباس روی هم پوشیدن و چاقی عجیبی از وجودم به نمایش میذارم و بعد توی سوز سرد صبح میرم تا سر خیابون که یه تاکسی محض رضای خدا منو سوار کنه و بعد اگه به موقع برسم به مقصد  با دماغی قرمز پا به محل کارِ شبیه یخچالم میگذارم  اون موقع ها اصلا دوستت ندارم و این دوست نداشتن میاد
قایقت شکست ؟ پارویت را آب برد ؟ تورَت پاره شد ؟صیدت دوباره به دریا برگشت..؟غمت نباشد چون خدا با ماست !هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست !بگو خدا با ماست.اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی.اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن !اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم
زن ها قلب خانه اند .. 
زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد ...
 زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند.
زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند.
اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد، حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد، اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد، تمام اهل خانه را به غم کشیده است.
آری زن بودن دشوار است، خدا
تکلیف آن‌ست که چنان از دستگاه‌های شیطانی بد بگوییم و آنقدر بدی‌ها و نجاست اینستاگرام، تلگرام و توییتر را تکرار کنیم تا به گوش همه برسد و هرکس که ناچار به حضور در محوطه تحت اشراف دشمن است بداند که اگر در مسیر امن نرود،گلوله می‌خورد.
این‌جا خانه ما نیست که بدون آموزش به میدان برویم
.
.
.
.
.
.
#جنگ #فرهنگ #ایران #شیعه #توییتر #تلگرام #موبوگرام #هاتگرام #سواد_رسانه #سواد_رسانه_ای
شوخی با نامحرم در فضای مجازی چه حکمی دارد؟ آیا اگر مفسده ای نداشته باشد، چنین ارتباطی جایز است؟
آیت الله خامنه ای
✏️ به طور کلی ارتباط با نامحرم که مستلزم مفسده بوده و یا خوف ارتکاب گناه در میان باشد، جایز نیست.@
soalateshari
نگاه کردن به تصویر عورت مرد و زن نامحرم غیر مسلمان چه حکمی دارد اگر احتمال مفسده نرود؟
آیت الله سیستانی
✏️ با شهوت جایز نیست بلکه بدون شهوت هم بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
سلام
تبریک میگم سال نو رو و آرزوی سلامتی و برکت و شادی میکنم برای همه تون
من یه دختر جوانم و عزیزی رو در زندگیم داشتم، خوبی  ازش زیاد دیدم بخاطر همین همیشه به نیکی ازش یاد میکنم. علاقه زیادی بین ما بود طوری که همه اطرافیان مون میدونستن و این یه حس دو طرفه بود این رو مطمئنم...
اما حدودا سه سال میشه که زندگی جدایی بین مون انداخت... قدیم ها میگفتن از دل برود هر آنکه از دیده برفت ولی واسه من اینطور نبود و فهمیدم حسی که واقعی باشه از بین نمیره و به زمان
آمدم بنویسم «ماه‌های متمادی رغبتی و اشتقاقی به سرودن و نوشتن نداشتم ...» ترسیدم بشود آخرین پست وبلاگم! همانطور که یک سال و هفتاد و شش روز از آخرین پست اینستاگرامم می‌گذرد و هنوز پستی را در معرض قضاوت دیگران قرار ندادم!
آمدم بنویسم «چرا نوشتن تا این حد سخت است؟» دیدم باید ترس خوانده شدن و پاسخ نشنیدن اما قضاوت کردن را کنار بگذارم!
دیدم همیشه که نباید منتظر ماند ذهنمان یک متن تحلیلی و ادبی طویل با ردیف واژگان پرطمطراق تحویلمان دهد و گاهی هم با
اولین presentation پروفشنال زندگی‌ام امروز بود. عالی نبود. بد نبود. یکی از بچه‌ها را دعوت کرده بودم. دوتایشان خودشان را دعوت کردند. اما ده دقیقه قبل از شروع ارائه یک گروه بزرگ از بچه‌های نجوم آمدن! یکی از پروفسورها هم آمده بود. بخیر گذشت. میتوانست بدتر باشد. سوال پرسیدند و بد نبود. باقی حضار از رشته‌های دیگر ساینس بودند و خطری نداشتند :) بعد از ارائه رفتیم و پوستر جو را دیدیم. از جو کنار پوسترش عکس گرفتیم. 
حالا اینجام. روز یادبود رئیس قبلی دانشگاه ا
یه کتابی با عنوان《ایرانیان فرزندان خود را چه می نامند ؟》خوندم 
میگفت اسم "هاشم" به معنای کسی است که نان ترید میکند ... معنای خوبی ندارد ولی ایرانیان چون هاشم بر میگردد به خاندان بنی هاشم و حضرت محمد برای این اسم احترام قائلند و بدون توجه به معنای اسم اون رو برای فرزندانشون انتخاب می کنند یا "میثم" ... به معنای بندی است که به پای شتر میبندند که دور نرود اما ایرانیان به دلیل آوای خوشی که داره بدون توجه به معنا این اسم رو روی فرزندانشون میذارن 
حا
هروقت نیاز بود چیزی را از شخص بخواهیم یا مطالبه بکنیم برایش اظهار نامه میفرستیم.اظهارنامه دعوا نیست بلکه اظهارنامه فقط یک ابلاغ رسمی به شخص خوانده است.برای هرچیزی اظهارنامه نمیفرستند،باید در نوشتن اظهارنامه دقت کرد که در آن توهین و تهدید به کار نرود.در اظهار نامه مدت را خودمان تعیین میکنیم.⚜️باید توجه بکنیم در دعواهای مالی که مثلا شخص کلاهبرداری کرده باشد،نیازی به فرستادن اظهارنامه نیست چون احتمال دارد شخص اموال خود را به نام شخص دیگری
قبلا فکر می‌کردم بازیگران تبلیغات تلویزیونی، دانشجو‌های درس‌نخوانِ رشته بازیگری هستند که به خاطر نداشتن ویتامین پ (پول یا پارتی) نتوانستند بازیگر سریال و فیلم شوند لذا برای امرار معاش به بازی در پیام‌های بازرگانی روی آورده‌اند. امّا این هجوم بازیگران مشهور و به اصطلاح سلبریتی تصوراتم را بهم ریخت!مگر یک زندگی چقدر هزینه می‌خواهد که برای پول هر کاری می‌کنید؟ مگر شما نمی‌توانید مثل دیگر مردم معمولی زندگی کنید که هزینه‌های زندگی بالا
«وحشی بافقی»

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه ی رویی بودیم
بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفت
خانه کاغذی ، نام سریالی اکشن و جنایی می‌باشد که توسط الکس پینا ساخته شده است. داستان سریال درباره‌ی مغز متفکر یک سرقت به نام پروفسور می‌باشد که تعدادی از دوستانش را دعوت می‌کند تا در سرقتی بزرگ با او همکاری کنند. آنها برای این که هویتشان لو نرود برای خود اسم‌های مستعار انتخاب می‌کنند و با هویت نامعلوم وارد خزانه‌داری می‌شوند تا بیش از دو میلیون یورو پول غیرقابل تعقیب را سرقت کنند. اما در این میان با چالش سختی برای خارج شدن از ساختمان رو
کارگری که نان به خانه نبرد، همان به که دیگر به خانه نرود. از ترس آن که دیگر در خانه کسی شما را تحویل نگیرد، ما در ندامتخانه را به روی شما باز کرده‌ایم، با مراجع ذی صلاح شما را تحویل می‌گیریم. باید بررسی شود اصلا شما صلاحیت ورود به خانه‌ی ملت را دارید؟ شما این همه ماه بد‌ سرپرست بوده‌اید، حقوق نگرفته‌اید و زندگی‌ کرده اید. از در درآمدید، بی آن که درآمدی داشته باشید. پیش خودتان گمان کردید این همه سال چند شیفت کار کرده‌اید و ما نخواسته‌ایم م
در راه بازگشت از مدرسه بودم. روبروی میوه‌فروشی ایستادم تا میوه بخرم. کمی تعلل کردم. بعد دیدم حوصله ندارم کیسه‌های میوه به دست سوار اتوبوس شوم. گوشی را درآوردم تا به محمد پیام بدهم که یادش نرود میوه بخرد. تا خواستم پیام را بنویسم، دیلینگ دیلینگ دیلینگ... صدتا نوتیفیکیشن از تلگرام و اینستاگرام آمد. اولش خوشحال شدم اما بعد خشمگین و غمگین به این فکر کردم که ای خاک بر سرت بشر که طبیعی‌ترین حقت را می‌گیرند و بعد که آن را، نصفه و نیمه، با خواری و خف
یک داستان دیگری که روی دلم مانده ، خواهرم است. او هیچ وقت یادش نیست که من پنج سال ازش بزرگترم. و من هم هیچ وقت یادم نیست پنج سال از من کوچکتر است . برای همین همیشه همه چیز خراب میشود . گفته بودم که همیشه اشتباهی هستم .به قول خودش من رو اعصاب و اشغالم ، من باحال نیستم . اگر خواهرش نبودم هرگز دوست نداشت با من دوست شود . نمیدانم چرا این ها را میگوید . او هم مقدمه را بلد نیست و یکهو همه چیز را میگذارد کف دست آدم . اینجوری خیلی بد است . بدجور درد می‌گیرد . ا
عاشق محبت واقعی اند ...
گاهی وقت ها مثل یک بچه از ته دل خوشحالند و 
گاهی مثل یک پیرمرد خسته
اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند ...
بیشترشان درد کشیده اند و اکثرا غم هایشان را در درونشان مخفی کرده اند
خیلی از اشک هارا نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد ...
مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدم های محکم داشته باشند.
همان هایی که اگر عاشق شوند، 
شعر میخوانند و بیستون می کنند...
و بهشت را بر روی زمین خواهی داشت...
 
+در آن دوری و بد
اینستاگرام
اینستاگرام در حال حاضر نیازی به معرفی ندارد.همه ما آن را می شناسیم و به احتمال خیلی زیاد در گوشی خودمان نصب کرده ایم . اگر شاخ نباشیم لااقل روزانه شاخ ها را لایک می کنیم .
این شبکه اجتماعی رایگان در سال 2010 ایجاد شد و به سرعت در بین کاربران به محبوبیت رسید.تا جایی که در کمتر از دو سال به 100 میلیون کاربر رسید و توسط فیسبوک خریداری شد.
این شرکت برای محبوبیت بیشتر اینستاگرام ، به صورت مداوم آپدیت هایی را ارائه می کند تا جذابیت آن در بین کا
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده ای نبود. 
چو پیروز شد دزد تیره روان // چه غم دارد از گریه کاروان؟
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی گفتش از کاروانیان مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن.
آهنی را که موریانه بخورد// نتوان برد ازو بصیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ؟// ن
 
باز هم پاییز 
و
باز هم خبر شهادت...
بازهم ضجه های مادری برای فرزند برومندش...
بازهم فریاد خداوندا جگرگوشه ام را با سید الشهدا مشحور گردان!
باز هم جانی که از دست رفت تا مشتی از خاک وطن از دست نرود.
برادرشهیدم! یاور جان!
در کدامین طنین اذان صبح، از کابوس زندگی به رویای صادق ایثار و شهادت بازگشتی؟
مگر با خدای خود چه عهد سختی بستی که از فدای جان در راه وطن ابا نکردی؟
شیر حلال مادرت بود یا نان حلال سفره ی پدرت، که برای ایثار در راه وطن و برای هموطن، لح
بسم الله الرحمن الرحیم
ماهکی دارم جان شیرین بسته ام شش ماه بر سینه امخاطرت جمع خاطراتش بر دل ام چنگ نوازی میکندمن رباب را بی نشانی میکندنشانم علی ام است از من مگیرش اصغر هست به نام و نشانطفلکم بیقراری میکندتن قفس را با لب های سوخته میگشایدخون شیرین را به فرشته ها میرسانداما من هنوز در حیرت علی ام مانده ام بیا جان شیرین ام تو طفیل بودی اما نشان عباس را بر ان گلو داشتی سینه ام فقط دریاست بعد تو دریایی که تو ساختی دلبندم باشد مادر جان من د
هیچ گاه همسرتان را تحقیر نکنید.
هرقدر هم که با هم صمیمی باشید، باز هم نباید از این دیوار شیشه ای که میان تان هست بگذرید. در افراد بالغ، صمیمیت در دل خود احترام متقابل را هم دنبال دارد و در یک زندگی عاشقانه، این احترام صد چندان می شود.
پس قبل از توهین به همسرتان یا ناراحت کردنش، از خود بپرسید او و این رابطه تا چه اندازه برای شما ارزش دارد. یادتان نرود تنها یک کلمه می تواند سرنوشت رابطه میان شما را دگرگون کند، مسئولیت شناس باشید و تک تک حرف ها و کا
آورده اند سه مرد حجاب کرده و از معبری پر آمد و شد عبور می
کردندی. یک بازرگان و یکی ملک زاده ای ستبر، یکی پاسبان کتاب. قرار همی
نهادند که کدامینشان شهره ی شهر است و نزد عوام نامورتر.بازرگان حجاب از رخ برکشید و ناگاه خلق به سمتش روانه شد و شکوهیدندش؛ تبسمی بر لب گزارد و بر خودستایی آغازیدن نمودندی.از
این سپس، ملک زاده آهنگ برکشیدن حجاب کرد؛ پرده تمام از میان نرفته بود که
جماعت بر وی رهسپار شدند و چندی خویش انداز ستاندند و مجیزش گفتند. ملک
زاده
                             رای نجات فوری از قرض سنگین  1002 مرتبه «سُبحانَ ا...وَ بِحَمدِه سُبحانَ ا...العَظیم((120))
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را بخواند نمیرد مگر سیراب و مبعوث نشود مگر سیراب و در بهشت نرود مگر سیراب . هرکه این سوره را بخواند ثوابش بقدری باشد که از اول عمر تا آخر عمر به نماز فریضه مشغول بوده باشد وهر سال انگار حج و عمره به جا آورده باشد هرکه بخواند اورا باز داشتن و حساب قیامت نباشد مگر به قدر نماز نوشته آنگاه حق تعال
     
به گزارش نی نی کا به نقل از ایرنا؛ والدین در این روزها دو دغدغه جدی دارند؛‌ ۱- چطور درباره خطر کرونا با بچه ها صحبت کنیم و آنها را دچار ترس و وسواس بهداشتی نکنیم؟ ۲- در این ایام خانه نشینی اجباری چه کنیم تا حوصله کودکان سر نرود و لج بازی نکنند؟
ادامه مطلب
در پزشکی کهن،داروها از گیاهان بدست می آمدند.در تولد رستم موبد پزشک،به دستور سیمرغ مرهمی از کوبیدن گیاهی مخصوص و آمیختن آن با شیر و خشک کردن آن در سایه،ساخته و بر زخم عمل رودابه می گذارد.نکتهٔ ظریف این دستور،توصیه به خشک کردن مرهم در سایه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بین نرود،توصیه‌ای که امروز هم در نگهداری داروها به قوت خود باقی است. شناخت مواد دارویی مورد استفادهٔ مصریان قدیم از روی پاپیروس‌های مقدسی که از آنان به جای مانده‌ا
تکخال محبّت و صفائی سردارنوری تو ز ذات کبریائی سرداراوجی تو ، فرازِ بی فرودی آقاترسِ دل کُلّ اشقیائی سردارتو دشمن سرسخت شیاطین هستیچون آیه ی وحدت و رهائی سرداربیچاره ترامپ لعنتی می لرزدامنیّت و عشق و اعتلائی سرداردشمن بخیال خود شهیدت کردهروزی خوری از خوان خدائی سردارکردی تو نظر به ساحت وجه اللهخود جلوه ی بی چون و چرائی سردارگفتی که نه سردار که یک سربازیسردار همه ، از اولیائی سردارکردی تو سفارشِ ولایت ما راخود کوه تناور وفائی سردارخاموش
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی 
بشنود دوستش از نامزدش دل برده 
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی 
که به پرونده جرم پسرش برخورده 
 
خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ 
بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است 
خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق 
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است 
 
خسته مثل پدری که پسر معتادش 
غرق در درد خماری شده فریاد زده 
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس 
پسرش ، پیشِ زنش ، بر سرِ او داده زده ... 
 
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم 
دکترش
با آدم های زیادی می شود صبح تا عصر جمعه را گذرانید
طوری که نفهمی آفتاب صبح جمعه ات کِی غروب کرد!؟
آنها که دل زنده اند
آنها که دل و دماغ یک جا نشستن و صحبت های طولانی را ندارند
آنها که آدم های دست توی دست دویدن و خندیدن و قهقهه اند!
اما آدم های کمی هستند که می توان دلتنگی غروب جمعه را با آن ها سر کرد
همان ها که عصرهای جمعه ی عمرشان ، دلِ شان برای کسی گرفته
همان ها که می توانند مسیرهای طولانی را آرام کنارت قدم بزنند و حوصله شان سر نرود!
 همان ها که بی
حق شفعه
: وقتی چند نفر با هم شریکند هر کدام می تواند بدون رضایت دیگری سهم خود را به هر که:) می خواهد بفروشد )ماده 583ماده 583- هر یک از شرکاء می تواند بدون رضایت شرکاء دیگر سهم خود را جزئاً یا کلابه شخص ثالثی منتقل کند.دو نفر در یک زمینی شریکند یکی از آن ها سهم خود را می فروشد شریک دیگر حق دارد به سراغخریدار رفته و پول را به خریدار بدهد و سهم خریدار را بگیرد.مثال: شخص )الف( و )ب( در یک زمینی با هم شریکند مهم نیست به چه نسبتی . شخص )الف (سهم خود را در قبال ده
بچه های گل توی خونه! سلامی به گرمای دست هایتان! 
شاید باورتان نشود ولی در اثر همان دو ماه وبلاگ نویسی مدام، حملات پنیکم برگشته! حالا من با همه وجود دوستدارم بلاگر باشم. حرف دارم برای زدن و دروغ چرا، هرچند هم پست هایم دری وری و پوچ، من دوستشان داشتم! من با همه وجود دوستدارم بلاگر باشم و نمیتوانم! چون از اضطراب خفه میشوم. خوش به حالتان که میتوانید بلاگر باشید. ببخشید که با صفحات حذف شده وبلاگ های من مواجه میشوید. 
باور بفرمایید اینکه نصفه شب در ا
با عرض سلام و آرزوی روزهایی سرشار از سلامتی، نشاط و امید برای همه ی شما بزرگواران
 این روزها اخبار کرونا داغ تر از هر خبر دیگری است و خواه ناخواه ذهن همگان درگیر این موضوع شده که "چگونه میتوان در مقابل این بیماری از خود و خانواده و عزیزانمان محافظت کرد؟"
در کنار همه ی پیشنهادهای پیشگیری کننده شامل رعایت بهداشت و تقویت ایمنی بدن، یادمان نرود سلامتی نعمت بزرگ خداست و بازیافتن آن هم به دست خود اوست.
پس خدای مهربان را به سبب همه ی نعمتهای ارزشمند
تکخال محبّت و صفائی سردار
نوری تو ز ذات کبریائی سردار
اوجی تو ، فرازِ بی فرودی آقا
ترسِ دل کُلّ اشقیائی سردار
تو دشمن سرسخت شیاطین هستی
چون آیه ی وحدت و رهائی سردار
بیچاره ترامپ لعنتی می لرزد
امنیّت و عشق و اعتلائی سردار
دشمن بخیال خود شهیدت کرده
روزی خوری از خوان خدائی سردار
کردی تو نظر به ساحت وجه الله
خود جلوه ی بی چون و چرائی سردار
گفتی که نه سردار که یک سربازی
سردار همه ، از اولیائی سردار
کردی تو سفارشِ ولایت ما را
خود کوه تناور وفائی سرد
با سلام خدمت تمام کاربران عزیزتمام دوستانی که قسمت میشود به زیارت سالار شهیدان امام حسین(ع) در اربعین بروند از صحنه هایی که در راه میبینند عکس گرفته و همراه با نام خود برای ما در پی وی سروشمان از طریق منو بالای وبلاگ ارسال کرده تا با نام خودتان پخش کنیم و یادتان نرود برای ما هم دعا کنید.البته دوستانی که به این سفر نمیروند از صحنه هایی چون راهی کردن زائران،مراسمات و راه پیمایی ها و... عکس گرفته و برایمان ارسال کنید.بازم التماس دعا...
دلم یکهو هوای نجف را کرد
باران نجف را میخواهم 
یادش بخیر اربعین وسط صحن و سرای مولا زیر باران، خیس لطفش شدیم
باران بیاید رو به روی ایوان نجف باشی
هی دلت نیاید حتی پلک بزنی
مژه بر هم نزنم تا نرود از دستم
لطف دیدار تو قدر مژه بر هم زدنی

پ ن : اونی که گوشی من رو برد برای اون فقط حکم یه گوشی رو داره اما برای کلی خاطره از روزای قشنگ زندگیم کلی مخاطب دوستای غیر ایرانی که توی مسیر دوست شدیم و الان دیگه هییییچ شماره ای ازشون ندارم ...

فرمود گوشی رو اگه دز
پاره شدن تسمه تایم بیشتر در حال حرکت مخصوصا در جاده رخ می دهد! پس اگر در حال حرکت ماشین خاموش شد به هیچ عنوان مجددا استارت نزنید! با یه حرکت ساده می تونید بفهمید تسمه پاره شده یا نه و از چند میلیون تومان خسارت به موتور در هنگام استارت زدن جلوگیری کنید! اگر این اتفاق افتاد به هیچ عنوان استارت نزنید! ماشین رو بذارید دنده یک و هُل بدید، اگه ماشین توو دنده بود و حرکت کرد تسمه پاره شده و باید یدک کش خبر کنید و به تعمیرگاه ببرید و اگر ماشین حرکت نکرد ی
راز و رمزهای تهیه «پلو»ی خوشمزه و خوش قد و بالاچلو صرفا به برنجی که به روش آبکش تهیه شده گفته می شود و پلو همه برنج ها و کته را هم شامل می شود.
چلو آبکش:
برای تهیه برنج ابتدا باید کاملا آن را پاک کرد که مبادا داخل آن، سنگ یا فضله موش باشد. سپس باید شست. برنج را موقع شستن نباید چنگ زد. موقع شستن مقداری از نشاسته برنج خارج می شود. تا وقتی که آب زلال شود معمولا 3 بار شسته می شود.
سپس برنج را با مقداری نمک داخل ظرف بزرگی خیس کرد تا برنج پس از خیس خوردن و
اولین گام در اصلاح تغذیه استفاده از روغن های سالم است. تقریبا کمتر غذایی است که در آن روغن حتی به مقدار کم بکار نرود. روغن یکی از مواد ضروری برای انجام فعالیت های حیاتی بدن انسان است.

روغن زیتون معتدل و تر
روغن زیتون خالص و بکر بهترین روغن برای تمام افراد در تمام سنین است (حتی بیماران قلبی عروقی).نشانه های روغن زیتون خالص:
ادامه مطلب
تکلیف آن‌ست که چنان از دستگاه‌های شیطانی بد بگوییم و آنقدر بدی‌ها و نجاست اینستاگرام، تلگرام و توییتر را تکرار کنیم تا به گوش همه برسد و هرکس که ناچار به حضور در محوطه تحت اشراف دشمن است بداند که اگر در مسیر امن نرود،گلوله می‌خورد.
این‌جا خانه ما نیست که بدون آموزش به میدان برویم
.
.
.
.
.
.
#جنگ #فرهنگ #ایران #شیعه #توییتر #تلگرام #موبوگرام #هاتگرام #سواد_رسانه #سواد_رسانه_ای 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها